دنیای جوک و اس ام اس

دنیای جوک و اس ام اس

دنیای جوک و اس ام اس

دنیای جوک و اس ام اس

یکی از فانتزیام اینه که

تو خیابون به دوس دخدرم متلک بگن
اونم بیاد به من بگه
بعد چاقو بردارم برم سراغ یارو ،
تو راه داییم بیاد جلومو بگیره نصیحتم کنه
بگه مردونگی کن به خاطر من کوتاه بیا
بعد من این دیالوگ رو بگم
"خان دایی حرف از مردونگی نزنکه هیچ خوشم نیومد کی واسه من قد یه نخود مردونگی کرد که من خروار خروار براش رو کنم؟
واسه هرکی مردونگی کردم از پشت با خنجر کوبید تو قلبم"
هیچی دیگه فقط همین دیالوگ رو بگم و منصرف بشم
بعد برم سمت غروب محو بشم

دوس دخترم غلط کرد تنها رفت تو خیابون خاک تو سرش اصن :|

یکی از فانتزیام اینه که

تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه ک بهت صفر میدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب دیوار بگم...
منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد...برو از خدا بترس.... :| 
بعد محکم تخته پاکن میزنم زمین همه جا گردو خاک میشه بعد همه از کلاس بیان بیرون
بعد همین جوری اس و پاس برم توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه ،کلی آدم بیگناه اینجا هست !بعد پلیس منو ببینه عزم خواهش کنند که بیا لطفا پلیس بشو بعد این استادِ که 2ترم باهام لج کرد, گیرم بیوفته بعد بهش بگم : شما که استادی چرا ؟ شـوما باید الگوی مردم باشید خلاصه کاری کنم که بگه ببخشید شرمنده 
اون موقع س که راحت می‌تونم برم تو افق محو بشم

یکی از فانتزیام اینه که

روز چهارشنبه سوری وقتی 4 تا الوات یک ترقه(از اون خطرناکا) زیر پای یه دختر خوشگل و ملوس میندازن من خودمو سریعا پرت کنم و برم دختررو هل بدم اونم از من خوشش بیاد و به من پیشنهاد ازدواج بده ، منم بگم نامزد دارم ,به پیشنهادش جواب رد بدم و اون بگه حداقل اسمتو به من بگو ؛ منم بگم یک غریبه ی آشنا

یکی از فانتزیام اینه که

چند سال دیگه تو اوجِ فانتزی گفتن فانتزی رو ببوسم بذارم کنارعرصه رو واسه جوونترا باز بذارم برم یه گوشه بشینم فقط فانتزیها رو نقد و بررسی کنم نقاط ضعف و قوتشون رو بهشون گوش زد کنم........طرفدارها هم لقب پدر فانتزی رو بهم بدن بعد بیان بغلم کننو بندازنم بالاهمین که انداختن بالابمب دودزا بزنم تو دود محو بشم... :|

یکی از فانتزیام اینه که

برام یه خاستگار میومد...
بعد میگفتم :شما اومدین منو بگیرین؟ 
اونام می گفتن: بله! 
بعد منم می دویدم و داد می زدم: اگه می تونین منو بگیرین… اگه می تونین منو بگیرن!

یکی از فانتزیام اینه که

یــه بـار مـاشـیـن و بـرداریـم و بــا بـچـه هـا بریم بـیـرون....حـالا صـدای ضـبـط تـا آخـر زیـاد
هـمـه هـم داریـم مـی رقـصـیـم تـو مـاشـیـن,
خـلاصـه یـهـو یــه افـسـرِ جـلـومـون رو بگیره و بگه بـزن بـغـل...
مـنـم به بـچـه هـا بگم ادای ایـن بـچـه بـاحـالا و بـا مـعـرفـتـها رو در بـیـاریـن بـیـخیال شـه جـریـمـه نـکـنـه
خـلاصـه پـلـیـسـه بگه ایـن چـه وضـع رانـنـدگـیـه؟ مـاشـیـن بـایـد بـخـوابـه پـارکیـنـگ!!!
یــهـو مـنـم کـف و تـف قـاطـی کنم بگم مـیـدونـی مـن کـیـم؟؟؟ اصـلا حـواسـت هـسـت بـا کـی داری حـرف مـی زنـی؟بـگـم کـیـم ؟؟؟بــــــگـــــــم؟؟؟
رفیـقام هـم بیان جـلـو دهـنـمـو بگیرن بگن بـیـخـیـال نـگـو بـهـش گـنـاه داره اخــراج مـیـشه....
افـسـره هـم رنـگشـو ببازه و آب دهـنشو قـورت بده بگه : نـه نـمـیـدونـم, بـبـخـشـیـد شـمـا کـی هــسـتـیـن؟؟؟
مـنـم بـا یـه صـدای خـسـتـه بـش بگم: مــن یــه پــرنــدم ,آرزو دارم تـــو بــاغــم بــاشــی...
مــن یــه خــونــه ی سـرد و تــاریــکــم......(بـچـه هـا هـم دس مـیـزدن)
هـیـچـی دیـگ هـمـگـی دور هــم بـا افـسـره کـلـی بخندیم و بگه بـاهـاتـون کـلـی حـال کـردم بـچـه هـای بـاحـالـی هـسـتـیـن آخـر سـر هـم 50 تـومـن جـریـمـه بشیم و مـاشـیـن هـم بره پـارکـیـنـگ و بــانـدهـاش هـم بـاز بشه و خــودمـون هـم ببرن تست اعـتـیـاد بدیم و منم معتاد به فیسبوک دیگه باید برم تو افق محو بشم

یکی از فانتزیام اینه که

یه شب بارونی وقتی سیگار می کشم و تو خیابونا قدم می زنم یه خانوم دکترِ خوش تیپ و خوش استایل و خوشگل و ... خلاصه پِرفِکت با یه ماشین مازِراتی بزنه زیر پام بگه : منم مث خودت غم دارم ... بیا با هم بریم گور بابای دنیا ... منم در عین ناباوری و خریَت یه کامِ عمیق از سیگارم بگیرم و یه لبخندِ تلخ بهش بزنمو تو شُر شُر بارون و تاریکی ناپدید بشم

یکی از فانتزیام اینه که

 تو صف گاز ماشین باشم بعدش یهو یکی از ماشینا آتیش بگیره بعدش همه از ماشیناشون بیان بیرون فرار کنن, بعدش یه مادرو ببینم که داره خودشو میزنه میگه ای خدا بچه ی کوچیکم تو ماشینه یکی کمک کنه, بعد همه با چهرهای نا امید همدیگرو نگاه میکنن و میگن هیچ راهی نیست واسه نجاتش که یهو من داد میزنم هی مرد به خودت بیا بعد میخوام برم تو جایگاه گاز که یهو زنه دستمو میگیره میگه نه! من یه نگاهی تو چشاش میکنم بعد دستشو میندازم بعد میدووم میرم میرسم به ماشین بعدش یهو بووووووووووومب جایگاه میره رو هوا, همه جارو سکوت میگیره که ناگهان من با بچه ی توی دستم از تو آتیش میام بیرون .
بعدش که بچرو به مادرش تحویل دادم مادرش که داره بچرو نگاه میکنه میخواد از من تشکر کنه میبینه من نیستم!! چون قبلش تو دود محو شدم

یکی از فانتزیام اینه که

سر کلاس تیکه بندازم بعد استاد بخواد منو
بنـدازه از کلاس بیرون... تو همون صحـنه ای که دارم از کــلاس میرم
بیرون و دستگیره ی درو گرفتم، یهو یکی از دخترا بلند بشه بگه صبر
کنین! اگه قرار باشه بهترین هم کلاسیه من اخراج بشه دیگه جـــای
منم اینجا نیست :| بعد اون بیاد بیرون و به ترتـیب هر هشتاد و سه
تا دخــترای کلاسمون به نشانه ی اعتراض از کـــلاس خارج بشن :|

یکی از فانتزیام اینه که

وقتی با دوست دخترم دعوام شد خودمو کنترل کنم !!
ببوسمش..نازش کنم و بزارم بخوابه...
.
.
.
.
.
وقتی خوابید قشنگ برم سر وسایل آرایشیش
با ریملش کفشامو واکس بزنم...
کرم دور چشم و شبشو بمالم به تایرای ماشینم
با مداد سیاه دور چشمش خشای روی کفشمو پر کنم
با دستمال مرطوبشم میتونم میز کامپیوترمو قشـــــــــــــنگ تمیز کنم..
با موچینش یه حالی به موهای دماغم بدم...!
و....