روزی یکی از همسایهها
خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت.
ملانصرالدین
گفت: "خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر
بنا کرد به عرعر کردن.
همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛
اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند."
ملا عصبانی شد و گفت: "عجب
آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر
را قبول داری."